ریحان پس از فوت همسرش؛ علیرغم سنت متداول ناحیه؛ از ازدواج با برادرشوهرش امتناع میکند و برای امرار معاش قهوه خانه همسرش را می گشاید و با تلاش و کوشش به آن رونق میدهد. کوشش ریحان در حفظ استقلال از سوی خانواده همسرش پذیرفته نیست. پرتوی بدور از شعار زدگی های رایج و بدور از سیاه و سفید نمایی روایت می کند. ناصر گرچه خویش را موظف میداند با حفظ سنت شاکله و قوام مناسبات را حفظ کند اما همانند برادر کهترش زیاده روی را هم جایز نمیداند. پرتوی همچنین عشق را زبانی فراگیر میداند و به زیبایی عشق پنهان ریحان و راننده یونانی را بتصویر میکشد. اما روایت پرتوی منحصر به زن ایرانی نیست و فیلم گوشه چشمی به رفتارهای غیر ایرانی ها نیز دارد و همچین پرتوی علاوه بر ریحان؛ ناصر را نیز اسیر سنت میبیند. بنظر من نکته بدیع کار پرتوی تلاش پیگیر و امیدوارانه ریحان در حفظ استقلال و پیگیری هدفش است. کافه ترانزیت از جلوه های بصری خوبی نیز بهره برده و کاری تحسین برانگیز در کارنامه سینمایی سال ۸۴ میباشد.
با خوندن این مطلب یاد یک فیلم قدیمی افتادم که اگر درست یادم باشد خون بس نام داشت که دختری خون بهای مردی بود و سر باز زدن از این ازدواج باعث خون ریزی و درگیرهای بیشتر قبیله ایی می شد .
دکوراسیون جدید مبارک باشه . خونه تکونی کردید ؟ هنوز تا سال نو خیلی وقت هست !!!!!!!!!
سلام صادق خان عزیزم
اگه بدونی با اومدنت به خونه ی عادیم چه قدر خوشحالم می کنی احتمالا دیگه دلت نمیاد که نیای یا دیر بیای
این کافه ترانزیتتو قبلا هم خونده بودم و نتونسته بودم براش کامنت بذارم
آخه می دونی ؟
مسیح از سینما و هنرای دیگه سر در نمیاره
و سعی می کنه چیزی نگه که دستش رو بشه
:)
بابت لطفت بی نهایت ممنونم
کاش آپدیت می کردی
کاش مثل قدیما دغدغه هاتو می نوشتی
کاش ...
سربلند بمونیم و ایرونی